در من زنی تنها زندگی میکند که هر شب
دیوانه وار به سوگ خاطراتش می نشیند
زنی که هر دقیقه ی شبهایش
عشق را در خودش به بی رحمانه ترین شکل ممکن خفه میکند ...
و هر روزش را فاتحانه ، از بستر بر میخیزد ..
گویی دیشب در هیچ جنگی مغلوب نشده ...
و باز میشود ...
همان زن قوی و مغرور دیروزش ...
و تا شباهنگام که دوباره
به بستر غم پناه آورد ...
.......................
.................................